۲۴ خرداد ۹۶ ، ۲۲:۱۸
نامه شماره 5
مهدی عزیزم امیدوارم حالت خوب باشد .روزها به سرکلاس میروم و شبا هم کتاب میخوانم الان که دارم این نامه را مینویسم 9نفر در خوابگاه کنار من هستند اما من احساس میکنم از همه بدبخت تر هستم ..
مهدی بخدا هیچ وقت از جلو چشمم دور نمیشوی دلم میخواهد تو خوشبخت بشوی
از رفتار گذشته به شدت شرمسار هستم دلم سخت تنگ هست نمیدانم چرا تو از من قهر کرده ای
اگر میدانستی انجا چقدر شب و روز بیادت هستم شاید........................
حال من بد نیست
اینجا هوا خیلی گرم است
از خوابگاه بیرون نمی ایم اینجا تنهای تنهای هستم هیچ کس به یاد من نیست ..
دلم میخواهد انقدر کوچک شوم که به قدر یک پرنده باشم انوقت پر بزنم و بیایم پیش تو..
روز های کازرون را هرگز نمیتوانم در زندیگم تکرار کنم حالا دیگر خسته و ناامید هستم دلم برای تو تنگ شده
۹۶/۰۳/۲۴