برای تو مینویسم

۱۲ آبان ۹۶ ، ۱۸:۴۸

نامه شماره 7

  • مهدی من نمیتوانم احساس سوزنده و پر شور خودم را در قالب کلمات خشک و بی روح جا کنم چه طور میتوانم که چقدر رفتارت مرا خورد میکند ؟وچه قدر در برابر تو احساس ناتوانی میکنم 
  • نمیدانم چه بنویسم اگر پیشم بودی این اشکانی که حالا در چشمانم جمع شده رو دستانت میریخت 
  • مهدی حرکات از کلمات گویا تراند. 
  • من زیبایی را میخواهم چکار سلامت را میخواهم چکار؟فقط دلم میخواهد به ان مرحله برسم که دوباره تو را ببینم .
  • به حرف هایم نخند  شاید برای من با این سن این حرف ها خنده دار باشد اما مهدی زندگی خیلی پوچ است روحم مثل یک پرنده محبوس بیتابی میکند .
  • خودم قدرت تحمل خودم را ندارم حرف هایم خیلی چرت وچرت است الان ساعت 11شب است امروز به کنار دریا رفته بودم ویک چیزی مثل صدف برایت اورده ام توی راه تصمیم گرفتم وقتی امدم برایت نامه بنویسم 
  • نمیدانم چرا دلم میخواهد اینجا باشی تا با روز های خوب من امیخته ای .
  • تو را میبوسم...

صدف دریای بوشهر

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۶/۰۸/۱۲

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی