۲۱ خرداد ۹۶ ، ۰۱:۱۷
نامه شماره3
مهدی عزیزم
امیدوارم که حالت خوب باشد نمیدانم ازکجاشروع کنم میخواستم دیگر برایت نامه ننویسم این که قلم بردارم بنویسم برایم خیلی دردناک است ..
امیدوارم نوشته های من تو را ناراحت نکند من همیشه تو را دوست خواهم داشت .
نمیدانم چرا فقط میخواهم خودم را گول بزنم با این که رفته ای باز برایت مینویسم فکر اینکه شاید دیگر نتوانم تورا ببینم دیوانه ام میکند گذشته مثل نوار رنگینی از جلوی چشمم گذر میکند درد را در رگ هایم میتوانم احساس کنم فکر تو اشک را به چشمانم می اورد دلم میخواست برایت عشق خوبی باشم اما افسوس هر چه در اطراف من وجود دارد با ارزوهایم مخالفت میکند..
مهدی نمیدانم با چه زبانی از توتشکر کنم اگر تو نبودی نمیتوانستم به کسی تکیه کنم به خدا با تمام وجودم ارزو میکنم که تو خوشبخت بشوی....
مهدی زندگی من در جایی جریان دارد که با خوشبختی فرسنگ ها فاصله دارد همچنین با تو...
مهدی میخواهم گذشته را فراموش کنم اما میدانم که هرگز نمیشود همیشه جای خالی تورا کنارم میبینم وهمیشه یاد تو وعشقی که نثارم کردی واغوش گرمی که نصیبم کردی نمیگزارد تورا فراموش کنم نمیدانم ایا دوباره توراخواهم دید؟
۹۶/۰۳/۲۱